روزهای بلند، خاطره ها بیشتر می پیچن لای دست و پا!!!
هی آدم فکر میکنه کلی کار داره و میتونه روزو به شب برسونه،
هی میبینه نه!
هر چی کار بوده انجام شده و بازم هوا روشنیشو داره.
به خودش میاد و میبینه دوساعته توی بالکن نشسته و زل زده به سبزی درختا و رفته تو دنیای خاطره ها...
آدمیه دیگه!
هر جا بره و هر کار کنه، بازم یه جا، اسیر خاطره ها و دلتنگی ها میشه!!!