حیاط خلوت

حیاتی مخفی از آنچه زیست میکنم

حیاط خلوت

حیاتی مخفی از آنچه زیست میکنم

حیاط خلوت

من به نوشتن نیاز داشتم.
مثل یک مرض بود، یک مخدر، یک اجبار؛
ولی باز هم دوست نداشتم خودم را نویسنده بدانم.
شاید به خاطر این بود که نویسنده های زیادی دیده بودم که بیشتر از این که وقت برای نوشتن بگذارند وقتشان را صرف بی اعتبار کردن همدیگر می کردند، نق می زدند و همدیگر را سلاخی می کردند و پر از تکبر بودند.
آفریننده ما این هایند؟
همیشه همینطور بوده؟
شاید...
شاید نوشتن شکلی از نق زدن باشد.
بعضی ها بهتر از بقیه غُر می زنند.

چارلز بوکوفسکی

.........

یک کوچیده از بلاگفا که از شخصی ترین احساساتش مینویسد
لطفا اگر او را شناختید به روی خودتان نیاورید و رد شوید
بگذارید اینجا تا ابد "شخصی" بماند

.........

پیوندهای روزانه

۱ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

اومدم سر یه کار جدید که اولین سوال کارمنداش ازم این بوده که... چرا کار میکنی؟ 😐 و بنده در کمال شگفتی تنها چیزی که در مقابل این سوال عجیب از دهنم در اومده این بوده که... «به همون دلیل که بقیه کار میکنن!!»
و باز شنیدم که «آخه دخترا ساپورت مالی میشن و نیاز نیست کار کنن مخصوصا اگه وضع مالیشون خوب باشه»
و من باز میگم: «به نظر من هر آدمی از یه سنی به بعد نیاز داره کار کنه، چه دختر باشه چه پسر! حالا بعضیا دوست دارن  هنوز از پدر مادرشون پول تو جیبی بگیرن و روشون میشه، اون دیگه یه بحث دیگه است!!»
و این مکالمه همچنان با بهت و حیرت من ادامه داره
هر روز و هر روز
هر لحظه و هر لحظه
و دارم فکر میکنم چرا و به چه علت این حجم از نیروی فکری و انسانی صرفا به خاطر «زن بودن» باید راکد بمونه و از دست بره چون جامعه فکر میکنه دختر کار نمیکنه مگه اینکه حوصله اش سر رفته باشه، مگه اینکه خانواده اش فقیر باشن، مگه اینکه هنوز ازدواج نکرده باشه، مگه اینکه کاری در شأنش باشه (هنوز نمیدونم این شأن در این جامعه دقیقا به چه معناست!!) و...
یا خود دخترا فکر میکنن هر کاری رو نباید انجام بدن، نیاز نیست کاری انجام بدن یا اگه انجام میدن صرفا واسه سرگرمیه و وقت گذرونی، و لزومی نداره خیلی خودشونو خسته کنن چون درنهایت قراره ازدواج کنن و از کار بیان بیرون

 

من در بهت و حیرت میمونم
و شما رو با کلیشه های هر روزه تنها میذارم

 

پ.ن ۱: اینترنت قطع شده و کار و کاسبی ها پا در هواست و اوضاع حتی در‌خوشبینانه ترین حالت ممکن هم خوب نیست
این بین تنها مامنی که برامون باقی مونده اینجاست
مثل جوجه تیغی های عصر یخبندان بچسبیم به هم واسه زنده موندن و زنده نگه داشتن... زنده نگه داشتن «کلمه»! البته اگه کلمه ای باقی مونده باشه!
پ.ن ۲: این متن مال الان نیست... قدمتش برمیگرده به اواخر تابستون و کار قبلیم! دارم سعی میکنم بازمونده نوشته هام رو توی این اوضاع نجات بدم... انگار که اینجا تنها جای باقی مونده باشه
یه نوشته مرتبط هم دارم که تو لینک زیره
دوست داشتید بخونید:
http://hayaatkhalvat.blog.ir/post/13/%DB%8C%DA%A9-%D8%A8%DB%8C%D9%84%D8%A8%D9%88%D8%B1%D8%AF#section

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۸ ، ۲۱:۵۸
سایه نویس