حیاط خلوت

حیاتی مخفی از آنچه زیست میکنم

حیاط خلوت

حیاتی مخفی از آنچه زیست میکنم

حیاط خلوت

من به نوشتن نیاز داشتم.
مثل یک مرض بود، یک مخدر، یک اجبار؛
ولی باز هم دوست نداشتم خودم را نویسنده بدانم.
شاید به خاطر این بود که نویسنده های زیادی دیده بودم که بیشتر از این که وقت برای نوشتن بگذارند وقتشان را صرف بی اعتبار کردن همدیگر می کردند، نق می زدند و همدیگر را سلاخی می کردند و پر از تکبر بودند.
آفریننده ما این هایند؟
همیشه همینطور بوده؟
شاید...
شاید نوشتن شکلی از نق زدن باشد.
بعضی ها بهتر از بقیه غُر می زنند.

چارلز بوکوفسکی

.........

یک کوچیده از بلاگفا که از شخصی ترین احساساتش مینویسد
لطفا اگر او را شناختید به روی خودتان نیاورید و رد شوید
بگذارید اینجا تا ابد "شخصی" بماند

.........

پیوندهای روزانه

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اهواز» ثبت شده است

کلاس پنجم بودم!
یادم نیس سر کدوم درس بود،
خانم ”ج” داشت از جنگ ایران و عراق می گفت که ازش پرسیدم: وقتی عراقیا این همه بلا سرمون آوردن، چرا هنوز باهاشون خوبیم؟
گفت: تا آخر عمر که نمیشه با کسی بد بود.
گفتم: پس چرا باید با آمریکا بد باشیم؟
یه نگاه بهم انداخت و با تندی گفت: اون فرق داره.
بعدشم صد بار نگفتم سوالایی که به درس ربطی نداره نپرسید؟!
و دیگه ادامه نداد.

اون روز، گذشت...
روزهای مثلِ اون هم.
من دیگه هیچوقت در مورد جنگ از هیچ احدی سوال نپرسیدم!
اما هنوزم که هنوزه وقتی یاد کوچه های خرمشهر و غربت مردمش میفتم، با خودم میگم:
یعنی اونا از کاراشون پشیمون شدن که بخشیدیمشون؟
یعنی اگه پاش برسه و دوباره تاریخ تکرار شه، دیگه نمیان به جنگمون؟


۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۶ ، ۲۱:۰۳
سایه نویس