حیاط خلوت

حیاتی مخفی از آنچه زیست میکنم

حیاط خلوت

حیاتی مخفی از آنچه زیست میکنم

حیاط خلوت

من به نوشتن نیاز داشتم.
مثل یک مرض بود، یک مخدر، یک اجبار؛
ولی باز هم دوست نداشتم خودم را نویسنده بدانم.
شاید به خاطر این بود که نویسنده های زیادی دیده بودم که بیشتر از این که وقت برای نوشتن بگذارند وقتشان را صرف بی اعتبار کردن همدیگر می کردند، نق می زدند و همدیگر را سلاخی می کردند و پر از تکبر بودند.
آفریننده ما این هایند؟
همیشه همینطور بوده؟
شاید...
شاید نوشتن شکلی از نق زدن باشد.
بعضی ها بهتر از بقیه غُر می زنند.

چارلز بوکوفسکی

.........

یک کوچیده از بلاگفا که از شخصی ترین احساساتش مینویسد
لطفا اگر او را شناختید به روی خودتان نیاورید و رد شوید
بگذارید اینجا تا ابد "شخصی" بماند

.........

پیوندهای روزانه

در آستانه ۲۳ سالگی

جمعه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۵۳ ب.ظ

شبیه چیزی که میخواهی عقش بزنی و نمیتوانی...
۲۳ ساله شدن برایم این گونه است!

 

هی تقویم را نگاه میکنم و هی شناسنامه را نگاه میکنم و هی روزهای مانده را، و هی میزنم توی سر خودم و این شناسنامه لعنتی و این زندگی لعنتی تر که روی خوشش را نشانم نمی دهد و به جایش سال به سال این اعداد کوفتی را بالا میبرد و پتک میشود توی سرم!

 

۲۳ سالگی را عق میزنم و زندگی را عق میزنم که ۲۳ ساله شدم و نه جایی برای ماندن دارم نه نایی
اشک میریزم و بغض میکنم و خاطراتم را قی‌ میکنم تا بلکه از بینشان چیزی برای نگه داشتن پیدا کنم

 

کودکی ام را لای زندگی ۲۲ ساله ام جستجو میکنم و با خود فکر میکنم که هنوز همان دختر کوچولوی کنجکاو و بی پناهم که آرزوهایش به بزرگی دنیاست.

 

دخترک بزرگ شده و آرزوهایش گم شده و دنیا تا بیخ گلویش آمده و هی فشار‌ میدهد
و فشار میدهد
و فشار میدهد...
دخترک میترسد
میترسد و از ترس اشک میریزد و از ترس سکوت میکند
میترسد و روزهای مانده را میشمارد و حرف های مانده را میشمارد و راه های مانده را میشمارد

 

دخترک میترسد
از ۲۳ سالگی
از ۲۵ سالگی
از ۳۰ سالگی
از تمام اعدادی که میخواهند زندگی نکرده اش را به رخش بکشند
دخترک میترسد و روزهای مانده را میشمارد و آرزوهای مانده را میشمارد و خاطره های مانده را...
دخترک میترسد و روزها را میگذراند...
دخترک ۲۳ ساله میشود!

 

پ.ن: سه روز دیگر...

نظرات  (۲)

آخی ... پس 23 ساله ای ... یاد زمانی افتادم که 23 ساله بودم ... من الان 41 ساله ام ... انگار همین دیروز بود 23 ساله بودنم ... خیلی زود می گذره ... انشالله که خوب و خوش بگذره ...
پاسخ:
قدیما فکر میکردم ۲۰ ساله ها خیلی بزرگن،
۳۰ ساله ها خیلی پخته
و ۴۰ ساله ها خیلی پیر!
الان که خودم ۲۳ ساله ام تازه میفهمم نه ۲۰ ساله ها خیلی بزرگن
نه ۳۰ ساله ها خیلی پخته
و نه ۴۰ ساله ها خیلی پیر! 

از دوستی با شمای ۴۱ ساله هم بسیار مفتخرم! :)
اخی ... منم از آشنایی باهات خوشحالم . عزیزم من خیلی دلم تنگه برای وقتی که 22 ساله یا 23 ساله بودم ... مطمئن باش که این روزها رو به یاد خواهی داشت ... من وقتی 22 ساله بودم یه نفر هی بهم یاد آور میشد که 22 سالته ! فکر می کردیم که 22 سالگی خیلی سن زیادیه ! ولی حالا می دونم که اوج جوانی و خوشی و شادابی و طراوتم بوده ... الانم خداراشکر راضیم ... ولی دهه ی 20 زندگی آدم خیلی ناب و خوبه ... لذتش رو ببر و حداکثر استفاده رو هم ... 
شاد و سلامت باشی .
پاسخ:
ممنون از توصیه های خوبتون! حتما! :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی