به سلامتی خودمون
آدم تا با چشم خودش خط خطی های دفتر برنامه ریزیشو نبینه، باورش نمیشه چیا رو از سر گذرونده؛ چقدر کار انجام داده، چقدر تلاش کرده، چقدر تصمیم های سخت و مهم گرفته، چقدر زمین خورده و چقدر دستش رو روی زانوش گذاشته و بلند شده و ادامه داده یا از نو شروع کرده.
به خودمون بابت روزایی که گذروندیم افتخار کنیم...
بابت صبح هایی که آفتاب نزده، با تن خسته از جامون بلند شدیم و خودمونو آماده جنگ های نابرابرِ زندگی کردیم،
بابت تلاش هایی که کردیم تا زندگی رو به کام خودمون و عزیزامون ذره ای شیرین تر کنیم یا آینده رو قشنگ تر از امروزمون بسازیم،
بابت غصه ها و دلتنگی هایی که پشت چهره آروممون پنهون کردیم،
بغض هایی که با یه لیوان چای سر کشیدیم،
اشک هایی که نریختیم...
بابت تلاش هایِ تا آخرین نفس،
خم شدن ها و زانو نزدن،
نامردی دیدن ها و دَم نزدن...
بابت قوی بودن هامون تو اوج ضعف،
شب بیداری ها و چه کنم چه کنم ها و گرفتن تصمیم های سخت،
بابت خوابیدن با اشک...
بابت ”خوبم” گفتن های دروغکی، لبخندهای ساختگی...
شکستن های بی صدا و رو پا موندن های زورکی...
بابت اشتباه کردن ها و مسیرو عوضی رفتن ها و کله خری ها و دیوونه بازی ها...
بابت شکست خوردن ها
بابت قهقهه های از ته دل،
سرخوشی ها و بی خیالی طی کردن ها و ”به یه وَرَم” گفتن ها
بابت خوندن های زیاد، گوش کردن های زیاد،
حرف زدن های زیاد، نوشتن های زیاد...
بابت سکوت کردن،
فقط شنیدن
شنیدن و شنیدن و شنیدن...
بابت زنده گی کردن و زندگی کردن...
به خودمون افتخار کنیم
بابت ۳۶۵ روزی که گذروندیم
به خودمون افتخار کنیم
بابت ۳۶۵ روزی که قراره بگذرونیم...